شبکه چهار - 9 مهر 1400

چرا "غرب" از قرون وسطی تا مدرنیته اش ، از محمد ص میترسد؟ ( اسلام ستیزی و نفرت پراکنی ادامه دارد)

نشست ( آموزه های پیامبر اکرم ص، از ؛ علم" تا "کاربرد" در تمدن سازی ) _ اساتید دانشگاه علمی، کاربردی _ رحلت خاتم الانبیا ص _ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

پیامبر(ص) فرمودند آن بخش از عبادت از شما قبول می‌شود، قبول می‌شود یعنی چه؟ یعنی در رشد شما تأثیر می‌گذارد آن بخشی از عبادت در شما قبول می‌شود که فهمیده شود. یعنی با معرفت باشد عقلانی باشد. البته عقل که می‌گویم منظورم اصطلاحات منطقی و فلسفی نیست که بگویید هرکس فلسفه و کلام نخوانده پس فایده‌ای ندارد. نه؛ این‌ها نیست. خیلی‌ها فلسفه و کلام می‌خوانند ولی چیزی از این جهت سرشان نمی‌شود اصطلاحات بلدند. این‌ها لغلغه زبان نیست یعنی باید وجوهی و درونی باشد. تعبیر پیامبر(ص) این است «إنَّ العبدَ لَیصلِّی الصَّلاةَ...» یک بنده‌ای را می‌بینید که نماز می‌خواند خوب هم می‌خواند با قرائت، منظم، سر وقت اما «ما یُکتُبُ لَهُ منْها إلَّا عُشرُها، تُسعُها، ثمنُها، سُبعُها، سُدسُها، خمسُها، ربعُها، ثلثُها نصفُها» اما یک ششم آن نماز هم برایش ثبت نمی‌شود. یک دهم هم برایش نوشته نمی‌شود. گفتند پس آقا چطور؟ فرمودند: «إنَّما یُکتَبُ للعبد من صلاته ما اَقلَ منها» آن بخشی از نماز و عبادت برای شما و برای انسان و برای بنده نوشته می‌شود که می‌فهمد دارد چه کار می‌کند و چه می‌گوید؟ «ما اقل منها» آن مقداری که فهم و درک دخالت دارد فقط بدن نیست، فقط خم و راست شدن و اصوات نیست آن مقداری را که می‌فهمد با چه کسی دارد چه می‌گوید و معنای این حرف‌ها چیست و لوازم و ملزومات آن چیست آن‌ها برایش ثبت می‌شود و نوشته می‌شود. نه آن خم و راست شدن بدن و سرو صداهایی که از خودش درمی‌آورد. «لایستقیم دین العبد حتی یستقیم عقله» فرمودند دین‌تان هم دین درستی نیست مگر این که عقل درستی داشته باشید. این‌ها تعابیر خیلی مهمی است یعنی عبادت جاهلانه را هم پیامبر رد می‌کنند. فرمودند که دین بندگان، سرراست نیست، سر پا نمی‌ایستد دین درستی نیست، حتی «یستقیم عقله» مگر این که عقل او سر پا درست بایستد. ما دین جدا از عقل نداریم باید بفهمیم چه کار داریم می‌کنیم و چرا؟ یعنی فرهنگ‌سازی.

بنابراین ارتباط علم و عمل، یا به تعبیر شما علمی کاربردی نه فقط در مسائل دنیوی بلکه در مسائل اخروی. این که گفتم حتی در مسائل اخروی است نه فقط عقل قوام زندگی دنیاست بلکه قوام آخرت هم هست. چون در تعبیر دیگری از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند آخرت چطور با عقل تأمین می‌شود؟ فرمودند: «إنّ الأحمق یصیب بحمقه أعظم من فجور الفاجر» آدم متدیّن احمق گاهی با حماقت خود صدمات و ضرباتی هم به خودش و هم به دیگران می‌زند که «أعظم من فجور الفاجر...» یک آدم فاسد کثیف شاید نتواند این‌قدر ضربه بزند. پیامبر(ص) فرمودند گاهی احمق‌ها کاری می‌کنند و ندانسته و نخواسته جنایاتی از آن‌ها سر می‌زند که فجّار و فاسدها این‌قدر نمی‌توانند ضربه بزنند. «و إنّما یرتفع العباد غدا فی الدّرجات... » فرمودند فردای قیامت بندگان خدا بشریت درجات معنوی را چطوری بالا می‌روند «و ینالون الزلفى من ربّهم على قدر عقولهم. » به خداوند نزدیک می‌شوند به اندازه شعورشان. شعور هم عرض کردم محفوظات نیست که شما بگویید الآن اگر کسی کلی محفوظات فلسفی و فقهی دارد این حتماً عقلش بیشتر است! عقل غیر از محفوظات است. اصلاً در روایات ما در برابر جهل معمولاً عقل را می‌گذارند نه علم. در اغلب روایات این‌طوری است. امام صادق(ع) وقتی تقسیم می‌کنند می‌گویند جنود عقل و جنود جهل. نمی‌گویند جنود علم و جنود جهل. چون علم را ممکن است کسی تصور کند که همین محفوظات است ما یک عالمه محفوظات داریم می‌گوییم و می‌خوانیم و قشنگ هم می‌گوییم و می‌شنویم اما این‌ها هنوز عقل نیست فرمودند عقل آن است که در کاربرد یعنی در عمل، در تنظیم روش زندگی تأثیر آن را ببینید آن است که عقل می‌شود نه اصطلاحاتی که بلد هستید مثلاً الآن بنده برای شما می‌نشینم دو ساعت راجع به مکارم اخلاق صحبت می‌کنم. دو ساعت که کیف کنید! ولی این‌ها در بنده و امثال بنده عقل نیست چون این‌ها جزء وجود ما نیست برای این که در همین جلسه یک نفر یک کاری بکند که خوشم نیاید همان لحظه‌ای که دارم او را نصیحت می‌کنم که حلم، صبر، همان لحظه، یک مرتبه او را فحش می‌دهم و دعوا راه می‌اندازیم! پس این‌ها عقل نیست جزو وجود آدم نیست. فرمودند در قیامت آن چیزهایی که عقل شماست شما را در قیامت بالا می‌برد نه این چیزهایی که شما گفتید و شنیدید و همین‌طور حفظ می‌کنید و می‌گویید. در این حرف‌ها که همه‌مان وارد هستیم!

خب این تفکر اسلامی است یعنی جامعه مدام با بیماری‌های جدید، فرصت‌های جدید وتهدیدهای جدید روبرو می‌شود اگر دانشگاه و حوزه و نخبگان ما نتوانند علمی و کاربردی به این مشکلات ما نگاه کنند عقب می‌مانیم و بعد جامعه معطل ما که نمی‌ماند که ما همین‌طور نشستیم که شما برای ما الگو بدهید! بیا برو دنبال کارت! الگو را دیگران حاضر آماده گذاشتند جلوی مان! غذا را کشیدند و روی میز گذاشتند از طریق رسانه‌ها، فیلم‌ها و... او غذا را کشیده تو هنوز توی آشپزخانه می‌گویی ما لوازم مورد نیاز برای تهیه غذا می‌خواهیم! جامعه معطل حوزه و دانشگاه و ماها نمی‌ماند الگوهای آماده غربی و شرقی، بیشتر غربی آماده و دم دست‌شان است و الا شما در یک مسیر دیگری می‌بینید بچه‌های خودت،‌ خواهر و برادرهای خودت به حرف‌های تو که گوش نمی‌کنند، با این که او انتزاعی نیست واقعی است مشکلات او را باید حل کنی علمی کاربردی کار یک راه حل بسیار بزرگ عقلانی و اسلامی برای مشکلات جامعه است به شرط این که درست مدیریت بشود. اکثر خروجی‌های مدارس آموزش و پرورش و آموزش عالی ما اگر کارمند نشوند تقریباً به درد نخورند! هدف نهایی‌شان این است که یک جایی کارمند بشوند حقوق ثابت بگیرند روحیه کارمندی، کارمندی خوب است ولی روحیه کارمندی خوب نیست. ساعت کار بزن و زندگی‌اش را بکند. یک اقلیتی، مگر چقدر می‌توانند استخدام کنند؟ دیوان سالاری به این سنگینی. اکثریت وقتی می‌ماند می‌بیند دیگر از خانه‌اش نمی‌تواند بیرون بیایند کار دیگری بلد نیست نه مشکلات خانه‌اش را می‌تواند حل کند نه مشکلات روابط خودش را با همسرش و با پدر و مادرش با فرزندان و همسایه‌اش. ما مشکلات عادی را نمی‌توانیم حل کنیم. ما وقتی از مدرسه بیرون آمدیم چیزی بلد نبودیم جز این که در جغرافی خوانده بودیم در آب‌های می.سی.سی.پی 6 نوع ماهی است! خب به درک که 6 نوع ماهی در می.سی.سی.پی است به من چه که آن‌جا 6 نوع ماهی است. یاد ندادند که تو در روستای خودت که می‌روی آن‌جا بتوانی پرورش ماهی راه بیندازی. این را کسی یاد نداد ولی به ماه گفتند 6 نوع ماهی در می.سی.سی.پی است به ما گفتند کوه‌های فلان‌جا این‌طوری است که ما اصلاً توی عمرمان نه آن کوه‌ها را دیدیم نه خواهیم دید و نه به به درد دنیای ما می‌خورد و نه به درد آخرت ما می‌خورد ولی به ما نگفتند که در کشور و منطقه خودت چطور می‌شود معادن را شناسایی بکنی استخراج کنی و ثروت کشور را تقویت کنی. وضعیت این است. برای این که همه چیز بر اساس ترجمه و طوطی‌واری آمد همه چیز طوطی! نخبگان ما طوطی بودند. نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی ما بر اساس ترجمه شکل گرفت همه چیز ترجمه. ترجمه یعنی مقلد بی‌شخصیت. او که می‌گوید می.سی.سی.پی 6 نوع ماهی دارد برای این است که او دارد کنار می.سی.سی.پی زندگی می‌کند او باید بداند 6 نوع ماهی در می.سی.سی.پی است به من چه که آن‌جا چی است. هنوز این را نمی‌فهمند. خیال می‌کنند انواع اطلاعات اسمش روشنفکری است ما می‌خواهیم عالم و دانشمند بشویم. آدم‌های عقب‌مانده این‌طوری‌اند مثل این که یک آدم بیسواد هست از پشت کوه بلند می‌شود می‌آید. به او می‌گویند می‌خواهی چه کار کنی؟ می‌گوید می‌خواهم عالم بشوم! بعد او هرچه جلویش بریزی می‌خورد و هر چیزی جلویش بریزی می‌خواند و حفظ می‌کند. این معنی‌اش این است که یک شعوری بر نظام آموزشی و پژوهشی حاکم نیست درد واقعی زندگی و تمدن‌سازی، سبک زندگی، حل مشکلات، تمدن‌سازی این درد نیست. درد مدرک و پرستیژ و منزلت است. درد این است که چه زمانی به من آیت‌الله می‌گویند یا آقای دکتر یا خانم مهندس! این مشکل ماست که چه چیزی به ما کی می‌گویند؟ به فکر تمدن‌سازی نیست. تمدن‌سازی یک بلوغی می‌خواهد این بلوغ در بعضی از افراد و نهادها هست ولی در اکثر افکار عمومی ما نیست در نخبگان ما هم نیست این شعور و درک که ما باید تمدن‌سازی کنیم نباید من مشکل خودم را حل کنم! تمام آموزش‌ها را باید دید و پژوهش‌‌ها را باید دید که این کدام مشکل این جامعه را می‌خواهد حل کند و چرا؟ چی داری آموزش می‌دهی و... بخصوص در تفکر اسلامی برای علم قید می‌آورند وقتی می‌فرماید که خدایا به من علم بده مطلق نمی‌فرماید بلکه می‌فرماید «ربّ زِدنی علماً نافعا» خدایا به من علم بده منتهی علم به چیزی که برای ما یک نفعی دارد که عملی هم باشد به عمل هم منجر بشود و مشکلات ما را حل کند. باز در روایت از حضرت رسول(ص) است که فرمودند: «مَنْ کَتَمَ عِلْماً نَافِعاً أَلْجَمَهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ» خیلی تعبیر عجیبی است. فرمودند هرجا علم انباشته‌ای باشد و مفید به حال بشریت و جامعه باشد ولی این علم احتکار بشود و درست از طریق آموزش و پرورش منتشر نشود دارندگان آن علم را با افسار آتشین در قیامت لگام می‌زنند. یعنی کسی که دهانش را این‌جا بسته، کسی که در دنیا علم نافع داشته و دهانش را بسته و قلمش را غلاف کرده و اجازه نداده این علم نافع گسترش پیدا کند و کاربردی بشود و مشکلات مردم را حل کند در قیامت، می‌گویند تو که در دنیا دهانت را بستی در قیامت دهانت را با افسار آتشین می‌بندند. این‌جا گفتند حرف بزن حرف نزدی، آن‌جا دیگر نمیگذارند زر بزنی. این روایت یعنی این که با فارسی دهانت را سرویس می‌کنند! من در باب تاریخ تمدن هم یک نکته‌ای عرض کنم که این چطوری در بیرون دوتا تصویر از دین در تاریخ بشر ساخت؟ اتفاقاً همین الآن هم بشریت درگیر همین دوتا تصویر از دین است. یک تصویر از دین، تصویری بود که پیامبر اکرم(ص) و مکتب انبیاء و اولیای خدا ارائه دادند که جمع علم و عقل و عمل بود و جمع حقوق فردی و اجتماعی بود و جمع دنیا و آخرت بود و ایمان به عنوان منشأ تمدن‌سازی. هم فردسازی و انسان‌سازی و هم جامعه‌پردازی.

یک تصویر هم از دین تصویری بودکه متولیان دین منسوخ یا ادیانی که با شرک مخلوط شدند به بشر ارائه دادند و حاکم کردند به طور برجسته نماد آن همین پاپ و کلیساست که هرچه دنیا دارد می‌کشد از این دعوای علم و دین و عقل و دین، حقوق بشر و دین بود که منشأ آن اروپا بود. یعنی دینی که در اروپا به نام دین و به نام خدا مطرح شد و نزاع تمدن‌سازانه‌ای که در آن‌جا بپا خاست صورت مسئله‌ای را درست کرد که این مسئله اروپایی کلیسایی بود و امروز متأسفانه در این 150- 200 سال این را مسئله جهانی کردند چون تمام دانشگاه‌های دنیا در این 100 سال اخیر، کپی‌بردار دانشگاه‌های اروپا و بعد آمریکا شدند. این صد سال تقریباً چیزی به عنوان مفاهیم مدرن و دانشگاهی مطرح نشد الا این که سکولار بود و ترجمه از مبانی اروپایی آمریکایی بوده است. آن‌ها همان مصیبتی که با دین اروپایی خودشان داشتند همین را به همه جا تعمیم دادند لذا شما الآن هرکجا بحث می‌کنید همچنان پسِ ذهن بسیاری از افراد تقابل دین و زندگی، وجود دارد. تقابل نظر و عمل، تقابل اخلاق با تمدن‌سازی، تقابل علم و کاربرد، این تقابل وجود دارد. منشأ این روشن باشد که ربطی به اسلام نداشته بلکه مربوط به این‌هاست. دوره‌ای رسید که در اروپا متولیان مذهب خودشان هیچ نوع تولید فکر و تولید علم و تولید تمدن برای حل مشکلات جامعه نداشتند و اصلاً خودشان مدعی بودند که دین از سیاست جداست! می‌دانید که تز کلیسا این بود که دین از سیاست جداست منتهی عملاً در همه کار دخالت می‌کرد! خودشان در تعلیم و تربیت و مسائل دیگر چیز دیگری کار نمی‌کردند بعد تمدن اسلامی ترجمه شد و به غرب رفت، جنگ‌های صلیبی، ترجمه‌ها، ارتباطات، یک موج عظیمی در مباحث حقوق بشری و کلام و فلسفه و علوم تجربی، پزشکی، مهندسی، زمین‌شناسی، فضاشناسی، جانورشناسی، از جهان اسلام به اروپا رفت. این‌ها اول به عنوان علوم ممنوعه با آن‌ها برخورد شد. چرا؟ چون از طرف اسلام آمده است. گفتند در دورانی که مردم اروپا بدون استثناء همه شپش داشتند و این مشکل عام مردم در اروپا بوی بد بدن و بوی بد دهان بود و خبر از حمام نداشتند آزمایشگاهی نمی‌دانستند چیست، بزرگترین کتابخانه اروپا 800- 900 جلد کتاب بیشتر نداشت آن هم اوراد کلیسا بود در این دوران در جهان اسلام فقط وقتی حضرت رضا(ع) دارند به خراسان می‌روند در نیشابور آن حدیث مشهور «سلسله الذهب» را که فرمودند کلمه «لااله الاالله» توحید و حصن الهی است و شرط آن ولایت ماست نقل شده که 12 هزار نفر آن را آن‌جا نوشتند. یعنی شما ببینید در نیشابور که یکی از شهرهای اسلامی بوده چقدر آدم باسواد و تحصیلکرده بوده که فقط 12 هزار نفر کنار کاروانی که حضرت رضا داشتند می‌رفتند آن‌جا توی ان جمع بودند و این حدیث را نوشتند 12 هزارتا کاتب، خطاط، کتابخانه‌هایی با دو – سه میلیون کتاب که آن موقع صنعت چاپ نبوده، این‌ها شنیدنش آسان است. همین الآن کتابخانه 1 میلیونی – 2 میلیونی در دنیا کم است جهان اسلام یک چنین وضعی داشت. این‌ها به غرب رفت و کم‌کم آن‌جا این مسئله پیش آمد که چطوری است که این دین است آن هم یک دین است. آن‌ها هم که می‌گویند خدا و اخلاق و آخرت، از ما هم که بهتر می‌گویند، اما چطوری است‌ که دنیای آن‌ها آباد است خلاصه علمی کاربردی هستند، پس ما چطور این‌طور بدبخت هستیم؟ خودتان که حرفی نمی‌زنید و این جریانی بوجود آمد در رشته‌های مختلف علوم انسانی- اجتماعی و عقلی – فلسفی. حقوق، اخلاق تا علوم تجربی و ترجمه از جهان اسلام؛ و بعد هم یک مقداری یعنی بنیادهایش در تفکر مسلمان‌ها بود و خودشان هم شروع کردند کم‌کم به تولید علم جدا از کلیسا. کلیسا (پاپ) که خودش حرف نمی‌زد هرکس هم که حرف می‌زد یا ترجمه ازجهان اسلام می‌کرد این‌ها حسابش را می‌رسیدند. نه در قرون وسطی بلکه در قرن 17و 18 هم این خبرها بوده است. الآن هم یک جور دیگری باز سانسور می‌کنند. "روسو" نیمه دوم قرن 18 است عصر روشنفکری است. کتاب «امیل» را در باب تعلیم و تربیت می‌نویسد کلیسا و پاپ رسماً اعلام می‌کنند که این با حرف‌های ما مناسبتی ندارد وسط میدان مرکزی پاریس کتاب را می‌سوزانند و دستور تعقیب برای او می‌دهند. تازه روسو یک آدم مذهبی است، ضد دین و بی‌دین نیست. و یک آدم اخلاقی هم هست و حتی جزو منتقدین مدرنیته‌ای بود که تازه داشت در غرب شروع می‌شد. حالا یک وقت ما از منظر اسلامی نگاه می‌کنیم خب یک نکات مثبت و یک اشکالاتی به آن داریم ولی می‌خواهم بگویم آن‌جا این‌طوری برخورد می‌شود. در اواخر قرن 18 "بارون دولباخ" می‌آید کتابی می‌نویسد به نام «سیستم طبیعی» کل رهبران حکومت‌ها و کشیش‌ها برخورد می‌کنند و می‌ترسند. برای چی؟ برای این که دارد حرف‌هایی را می‌زند که یک بویی از علم و عقلانیت برده ضمن این که خدا و مسیح را نفی نکرده است. حالا این حرف‌هایی که آخر قرن 18 این‌طور این‌ها را در اروپا می‌ترساند این‌ها حرف‌هایی بوده که در قرن 11 میلادی متفکران اسلامی این‌ها را می‌گفتند و در جهان اسلام جایزه و صله می‌گرفتند و توی مسجدها می‌آمدند این حرف‌ها را می‌گفتند. قرن 11 کجا, قرن 18 کجا. 700 سال بعد، این‌ها آمده توی اروپا دارد مطرح می‌شود، می‌شود کفر، بگیرید بسوزانید آتش بزنید این‌ها ضد مذهب است! 800 سال قبل در جهان اسلام این‌ها را جایزه می‌دادند، صله می‌دادند این‌ها قهرمانان جهان اسلام بودند. این‌ها این حرف‌ها را از روی آن‌ها گرفتند ترجمه می‌کردند. "ولتر" یک آدم ضد دین و لامذهب شناخته می‌شود جزو روشنفکران ضد مذهب و ضد مسیح است و به کلیسا و پاپ؛ فحش‌های خیلی بد می‌دهند ولی چندین جا به حضرت مسیح(ع) توهین می‌کند و می‌گوید همه‌اش زیر سر همین است! پدر ما را این درآورد! همین ولتر راجع به پیامبر(ص) یک تعبیر عجیبی دارد می‌گوید من نمی‌فهمم که چطوری است که دوتا دین مطرح است از یک دین که می‌گوید خدا و آخرت، اخلاق و برابری و پیشرفت بیرون می‌آید و از یک دین این همه مزخرفات بیرون می‌آید. این چطوری است؟ یک جا هم از او خواندم که گفته «کاش من بند کفش محمد بودم» البته یک زمانی هم حالا یا از ترس کلیسا یا یک دوره دیگری از عمرش یک تئاتری می‌نویسد که آن‌جا باز به پیامبر ما توهین کرده است ولی حالا یک تعبیری ولتر دارد. ولتر پدر ژورنالیست‌های غرب است قلم بسیار گزنده و قدرت نوشتاری دارد. یعنی تیکه‌انداز است یعنی متخصص متلک است. متلک‌های خیلی سوزناک که می‌سوزاند راجع به مسیحیت و کلیسا دارد. همین آدم که از اواسط قرن 18 زمانی که اعمال خرافی و شکنجه‌های مذهبی باعث شده در فرانسه آبروریزی بشود یک کتاب کوچکی نوشت به نام «گور تعصب» قبر تعصب, نیمه دوم قرن 18 تقریباً نوشت. آن‌جا می‌گوید که مردم نمی‌دانم کورند یک مذهب خونخوار احمقانه را، یعنی مسیحیت کلیسا، یک مذهب خونخوار احمقانه را که فقط یک مشت دژخیم و جلاد تا به حال از آن محافظت کردند که تا به حال مانده است با شلاق‌های آتشین و هیزم‌های خشک آماده آتش‌سوزی احاطه شده که هرکس خلاف این‌ها حرف می‌زند او را می‌سوزانند و تنها توسط کسانی مورد قبول قرار می‌گیرد که از قِبَل این مذهب نان می‌خورند یعنی این مذهب به آن‌ها قدرت و ثروت داده و فقط از طرف آن‌ها حمایت می‌شود چطوری یک چنین مذهبی را بر یک مذهب ساده‌ی روشن واضح انسانی (یعنی اسلام) ترجیح می‌دهند؟ می‌گوید من تعجب می‌کنم.این همه‌اش در برابر عقل و فطرت و حقوق ما ایستاده، آن هم مدام دارد از عقل و حقوق و فطرت بشر حرف می‌زند. دیدید هرجا می‌گویند پاپ، کلیسا، مسیحیت؛ همه می‌گویند عشق، صلح! در فیلم‌ها و رسانه‌ها این کارها را که در این 40- 50 سال کردند که مسیح(ع) پیامبرصلح و عشق است. اسلام هم شمشیر و خشونت است! چرا این کارها را کردند، البته بیش از 50 سال است، شاید بیش از 200 سال است مستشرقین شروع کردند و قبل از آن هم در قرون وسطی شاید بعضی‌ها این را گفتند یک علت اصلی آن که از طریق این فیلم‌های هالیوود در ذهن همه این را کردند الآن شما از خودتان شروع کنید در همین فیلم‌هایی که دیدید و چیزهایی که در رسانه‌ها شنیدید یک لحظه به خودتان رجوع کنید، مسابقه یک کلمه من می‌گویم تو یک کلمه مناسب با آن بگو، الآن تا بگویند مسیحیت، مسیح، می‌گویید عشق، صلح. بعد در دنیا یک کاری کردند تا می‌گویی اسلام، می‌گویند ترور، خشونت! خب این کار سنگینی است که بخصوص بعد از انقلاب به طور اخص در رسانه‌ها فضاسازی کردند، - البته قبل از انقلاب هم بوده – چرا این کار را کردند؟ یک علت عمده آن این است که کلیسا و پاپ، 700- 800 سال میلیون‌ها نفر را در اروپا کشته و زنده زنده سوزانده است فقط به خاطر این که حقوق‌شان را خواستند یا از علم حرف زدند یا حرف علمی زدند. شاید هیچ مذهبی در تاریخ، در شرق و غرب عالم پیدا نکنید که این‌قدر تاریخ آن خشن است که مسیحیت هست. درست عکس این چیزی که در ذهن‌هاست. تاریخ را عوض کردند. هیچ مذهبی به اندازه مسیحیت – البته مسیحیت که می‌گویم روشن است که حضرت عیسی(ع) را نمی‌گویم - همین مسیحیتی که این کلیسا و پاپ، کاتولیک و پروتستان‌شان گفتند. پروتستان‌هایشان که به اصطلاح اصلاح‌طلب هستند آن‌ها از کاتولیک‌هایشان خشن‌ترند و بودند. آباء کلیسا می‌گفتند «عقل» شیطان است! دشمن خدا و دشمن دین و مذهب است! سؤال عقلی نکن از تثلیث و که عیسی خداست به زمین آمد و بعد به صلیب رفت! این حرف‌ها را نزن. عقل، شیطان است. هرچه این سؤالات توی ذهنت بیاید این‌ها کار شیطان است. این را رسماً پدران واتیکان گفتند. پدران پروتستانتیزم هم همین را گفتند. شما خیال می‌کنید چیست، لوتر که پدر اصلاح‌طلبان مذهبی است می‌گوید عقل، پتیاره است، سلیته است، همان حکم اعدام‌هایی که او می‌داد همین حکم اعدام‌ها و در آتش زنده زنده سوزاندن را لوتر هم داده است! بروید تاریخ آن را بخوانید. این‌ها در شمال اروپا، آلمان، سوئیس، به کمک شاهانی که با پاپ مشکل داشتند آن‌جاها تشکیل حکومت دادند و آن‌جا از مخالفین خودشان چقدر آدم سوزاندند. تاریخ اروپا، تاریخ مسیحیت اروپایی نه مسیحیت اصلی که منشأ آن خاورمیانه و فلسطین بود. نه مسیحیت حضرت عیسی(ع)، مسیحیت امپراطوری روم تا پاپ و کلیسا. تاریخ این‌ها چندین قرن آدم‌سوزی، دانشمندسوزی، کتاب‌سوزی، آدمکشی است و مجبور کردن مردم به مسیحی شدن! کل مردم آمریکای لاتین، شمالی، جنوبی، بسیاری از ملت‌های آفریقایی، ملت‌های آسیایی، هر جا مسیحی شدند – این را بدانید - این‌ها با تبلیغ مسیحی نشدند این‌ها با شمشیر و با زور مسیحی شدند.

خب یک مذهبی داریم که فقط دادگاه تفتیش عقاید آن – این‌هایی که می‌گویم عین تاریخی است که خود غرب نوشتند حالا صدایش را درنمی‌آورند- از قرن 12- 13 میلادی تا قرن 19 میلادی، یعنی حدود 700 سال، این‌ها چگونه عقاید مسیحی را در اروپا حفظ کردند؟ چگونه عقاید مخالف خودشان را کنترل کردند؟ که کسی سؤال نکند، بحث نکند، مجبور نشوند جواب بدهند! صحبت از 5 میلیون قربانی است! 5 میلیون آدم را یا کشتند یا زنده زنده سوزاندند. حالا می‌گوید هلوکاست! 5 میلیون دست‌کم، - این تاریخ‌هایی که می‌گویم ارقام متعددی را شامل می‌شود، تاریخ متوسط آن 5 میلیون است – که این‌ها کسانی را کشتند برای این که زیر بار کلیسا و مسیحیت کلیسا نمی‌خواستند بروند و جالب است بدانید بیشترین کشتار و دادگاه‌های تفتیش عقاید آن‌ها در اسپانیای اسلامی بود بعد از آن که آندلس سقوط کرد و این‌ها بعد از 500- 600 سال اسپانیا را گرفتند نقل شده است فقط 300 هزار مسلمان اروپایی را دادگاه‌های پاپ اعدام کرد برای این که می‌گفتند دوباره باید مسیحی شوید، آن‌ها می‌گفتند ما دیگر مسیحی نمی‌شویم! بخاطر این که مسلمان ماندند 300 هزار نفر اعدام شدند و چند میلیون نفر آواره شدند و مجبور شدند از جنوب اروپا، مسلمانان اروپایی بروند. بعضی‌ها رفتند آمریکای لاتین، آمریکای مرکزی، بعضی‌ها رفتند شمال آفریقا، این‌ها این‌طوری مذهب را به این شکل نگه داشتند. و لذا تا بحث تمدن دینی و سبک زندگی دینی و علم و دین می‌شود این‌ها طبیعی است که از طرف غرب هم در کل جهان مدام ذهن‌ها به این سمت برود چون که دانشمندان علوم طبیعی می‌گفتند از این عقاید خرافی به ستوه آمدند، نهضت‌های علمی تحت تأثیر جهان اسلام راه افتاد و بعد مستقلاً؛ منتهی مشکلی که پیش آمد آن‌ها تفکیک نکردند، ملت‌ها و روشنفکران‌شان دیگر نتوانستند بین اسلام و مسیحیت و ادیان مختلف تفکیک کنند. اصلاً با مذهب نمی‌شود از حقوق بشر گفت، از آزادی و تمدن‌سازی گفت.

از آن طرف هم تفکر سرمایه‌داری جدید آمد دنبال چنین فرصتی می‌گشت که شرّ اخلاق و شریعت و مذهب را از سر خودش کوتاه کند تا بتواند سرمایه‌داری جدید مسلط بر مقدرات اروپا و جهان بشود که شد. آن‌ها هم آمدند شعارهای روشنفکرانه دادند آزادی وجدان، آزادی ایمان، آزادی عقیده، آزادی قلم، به اسم آزادی عملاً نفسانیت بشر را تئوریزه کردند. آزادی که خیلی لازم است اما آزادی مبنای آن چیست؟ هدف آن چیست؟ غایت آن چیست؟ حدود آن چیست؟ مبنای مشروعیت آن چیست؟ دیگر این‌ها را بحث نکردند همین‌طور گفتند آزادی! درست عکس‌العمل آن جریان.

مثل قضایای جنسی در غرب است. مسیحیت یک نوع تحریم جنسی ایجاد کرد و گفت نیازهای جنسی حرام است! ازدواج یک نوع نامردی با خداست! آن فشارهای ظاهری که می‌آوردند دوتا نتیجه داشت. یک نتیجه فوری این بود که فساد اخلاقی و جنسی در پستوها رفت و در خود کلیسا فساد بود منتهی نمی‌گفتند مثل الآن که می‌بینید مشکل بزرگ کشیش‌ها این چیزهاست که الآن صحبت صدها هزار پرونده است که این‌ها چون شرعاً نمی‌توانند ازدواج کنند یک جور دیگر جبران می‌کنند! خب این یک نتیجه‌اش. وقتی تعادل اسلامی الهی را نمی‌پذیری، یک فساد زیر زمینی و مخفی می‌شود که خیلی کثیف‌تر است.

دومین نتیجه بعدی در طول تاریخ این است که عکس‌العمل افراطی از آن طرف ایجاد می‌شود یعنی وضع فعلی غرب. که دیگر چیزی به نام اخلاق جنسی و حقوق جنسی و حریم جنسی و حد و مرز نمی‌شناسد. این تلافی آن حرف‌هاست. در تفکر فرهنگ اسلامی تعادل است. هم قبل و هم بعد، باید تعادل داشت. در همه چیز. منتهی این تعادل‌ها رعایت نشد. همه دین‌ها به یک چوب رانده شدند به نام پیشرفت و علم، منکر است. آقا می‌خواهیم لذت ببریم و زندگی کنیم، می‌خواهیم آزاد باشیم، می‌خواهیم نفس بکشیم. من شهوت داریم می‌خواهیم لذت ببریم، می‌خواهیم غذا بخوریم، می‌خواهیم کیف کنیم! آمدیم دنیا می‌خواهیم کیف کنیم چرا می‌خواهید به نام مذهب و اخلاق بر ما ممنوع کنید؟

خب این‌ها در تفکر کلیسا شده است، در تفکر اسلامی کجا منع شده است؟ قرآن صریح می‌فرماید: «من حرّم زینت‌الله»؟ چه کسی زیبایی‌های دنیا را بر شما حرام کرده است؟ لذائد نفی و سرکوب نمی‌شوند بلکه به مشروع و نامشروع تقسیم می‌شوند. نمی‌گویند کل لذت‌ها حرام است. می‌گویند این لذت‌های اخلاقی است و آن‌ها غیر اخلاقی است. همه لذت‌ها هم در اسلام هست منتهی نوع درست آن. هیچ اصل لذتی نفی شده است. هر نیازی که در بشر هست، پیامبر(ص) فرمودند هر نیازی را که خداوند در بشر گذاشته است یعنی آن حق را هم گذاشته است. ببینید شما نیاز به غذا دارید حق تغذیه دارید. نیاز به هوا داری حق تنفس داری. خدا به تو زبان داده، ‌پس حق بیان داری. خدا به تو شهوت داده، پس حق جنسی داری. خدا به تو معده داده پس حق تغذیه داری. خدا به تو بدن داده، پس حق بهداشت و استراحت داری. خدا در این بدن، نیاز به مسکن گذاشته، پس تو حق مسکن داری. تمام حقوقی را که اسلام تعریف می‌کند این‌ها منشأ واقعی الهی تکوینی دارد. دعوایی بین تشریع و تکوین نیست که بگوییم خدا یک جوری خلق کرده، اما در دستوراتش یک چیز دیگری ضد این‌ها می‌گوید! نه همین را می‌گوید. ولی نظم می‌دهد، تعادل، عقلانیت، اخلاق. تمام لذت‌ها آری، اما بعلاوه اخلاق و عدالت نه منهای اخلاق و عدالت. این فرهنگ اسلام است. این فرهنگ، در غرب و در دنیا شناخته نشده، بین خود ما هم خیلی شناخته نشده، همین‌طور فقط حرفش را می‌زنیم! این هم یک نکته. ولی باعث شد که کم‌کم کل مقدسات و مسائل الهی و مبدأ و معاد و اخلاق، همه زیر سؤال برود به همه‌اش فحش بدهند و اهانت کنند و بگویند همه این‌ها خزعبلات و مزخرفات و خرافات است! یعنی کلاً اخلاق خرافات شد! خدا و آخرت خرافات شد! یا اگر هم هست مسائل شخصی‌تان است برای خودتان، ما بر این اساس، تمدن‌سازی نمی‌کنیم و نمی‌گذاریم بکنید مذهبی که پیام آن، پیام محبّت و اخلاق در اروپا، تبدیل شد به مذهب خشونت و مذهب اختناق و آدمکشی و مذهب ریاکاری؛ و این‌ها باعث شد که در آن دوره‌ای که به آن مدرنیته و بعد از رنسانس می‌گویند، عکس‌العمل آن شد حالا که این‌طور است نفی کل مذهب و نفی کل اخلاق!

نکته بعدی، بدنمایی و بدگویی از اسلام در اروپا بود. این‌ها کاری کردند که مردم در اروپا و بعد هم از این طریق در دنیا، از طریق همین فیلم‌ها، رسانه‌های لیبرال سرمایه‌داری، تفکر ضد دین که این‌ها متأسفانه با جنبه‌های مثبت مسیحیت حتی کلیسا، به آن هم رحم نکردند. خب حالا کلیسا یک اشکالات نظری و عملی داشته و دارد همه جا پاپ‌ها کنار مستبدین و کنار استعمارگران بودند هنوز هم هستند. وقتی آلمان‌ها فاشیست‌ها، نازی‌ها علیه اروپا آن کارها را می‌کردند پاپ‌ها کنار موسولینی و هیتلر بودند. و باز صهیونیست‌ها که آمدند، صهیونیست‌ها از نازی‌ها بدتر، باز آن‌ها (پاپ‌ها) کنار صهیونیست‌ها هستند. خب این مشکلات هست این مشکلات تاریخی هست اما بالاخره چهارتا نکته مثبت هم در مسیحیت، همین مسیحیت موجود است که بالاخره یک دعوتی به اخلاق، دعوت به همه دین الهی است. این‌ها را هم زیرش زدند یعنی الآن شما می‌بینید به نام مدرنیته و تمدن‌سازی علم، اصلاً اخلاق مسخره است یا مسئله شخصی است، معنویت امر شخصی است و مبنای معرفتی ندارد اثبات‌پذیر نیست وحی چیست؟ این‌ها چیست؟ همه جنبه‌هایش را کنار زدند. شاید یکی از علت‌هایش این بود، حالا غرب می‌گویند چون این‌ها الآن بر دنیا مسلط هستند اگر یک وقتی چینی‌ها مسلط شوند ما باید برویم راجع به فرهنگ و تمدن چین صحبت کنیم. بالاخره این‌ها 100- 150 سال است بر دنیا حاکم هستند قدرت و ثروت و تکنولوژی و رسانه همه چیز دست این‌ها بوده و اکثر حکومت‌های دنیا هم یا از این‌ها می‌ترسند یا نوکر این‌ها بودند الآن ورق برگشته، از بعد از انقلاب ما امام(ره) آمد گفت هیچ غلطی نمی‌توانید بکنید. کسی قبل از امام چنین جرأتی نداشت اتفاقاً گفتند همه غلط‌ها را هم می‌توانید بکنید! امام آمد کاسه و کوزه این‌ها را بهم ریخت و ترس ملت‌ها دارد می‌ریزد. و الا 150 سال است که این‌ها کامل بر دنیا حاکم هستند لذا برای این است که مدام از غرب می‌گوییم و الا بحث ما این که بخواهیم مدام غرب غرب کنیم نیست، برای این است که مجبوریم و این‌ها دارند از طریق رسانه‌هایش دارد فرهنگ‌سازی می‌کند دارد سبک زندگی برای ما می‌سازد که دانشگاه‌ها ما و کتاب‌هایمان را داریم از آن‌ها ترجمه می‌کنیم، تولید نمی‌کنیم مدام ترجمه می‌کنیم پس مجبوریم راجع به آن‌ها حرف بزنیم. نقاط مثبتی هست، نقاط منفی هست. به تفکیک و منصفانه می‌گوییم.

یکی از اتفاقاتی که آن‌جا افتاد این بود که غرب از دین همین پاپ و کلیسا و مسیحیت و بعد هم پروتستان‌ها را دیده است اسلام هرگز در غرب درست معرفی نشد و الآن هم همین‌طور است. این را بدانید که نام پیامبر و تعالیم او همیشه در غرب سانسور شد یا با تحریف مواجه شد. تا چند قرن که اصلاً نگذاشتند قرآن ترجمه بشود. اولین باری که اولین قرآنی که ترجمه کردند خود صلیبی‌های ضد اسلام بودند که هم گزینشی و هم بد ترجمه کردند به دروغ به قرآن چیزهایی را نسبت دادند. جنوب اروپا یعنی سیسیل، ایتالیا، اسپانیا، چون این‌ها تمدن اسلامی بودند. می‌دانید که سیسیل جنوب ایتالیا دست مسلمان‌ها بود و حکومت اسلامی در سیسیل ایتالیا بود و همین‌طور در اسپانیا و پرتغال، شبه جزیزه عبری در جنوب فرانسه چند قرن حکومت اسلامی بود. جنوب اروپا می‌شناختند و علم و تمدن، ریاضی، مهندسی، پزشکی، معماری، بیمارستان، کتابخانه این‌ها از جنوب اروپا شده است. الآن هم که می‌گویند تاریخ رنسانس می‌گویند از کجا؟ به لحاظ فرهنگی می‌گویند ایتالیا و اسپانیا یعنی از جنوب اروپا شروع شده یعنی آن‌جاهایی که اسلامی بوده است و جالب است بدانید برای جنگ‌های صلیبی عمدتاً ارتش‌ها از شمال اروپا می‌آمد یعنی از فرانسه، از انگلیس و آلمان می‌آمد و اسپانیا هم آن بخشی که صلیبی بودند و با پاپ بودند آن هم همین‌طور بود. جنوب اروپا اجمالاً آشنا بود چون پزشکان و دکترایشان همه می‌رفتند دانشگاه اسلامی درس می‌خواندند ولی شمال اروپا و بخش اعظم اروپا، این‌ها هیچی از پیامبر نشنیده بودند. "دکتر سارتر" می‌گوید که تا قبل از قرن 12 میلادی اساساً صلیبی‌ها اجازه ندادند که نام پیامبر اکرم در شمال اروپا شنیده و خوانده شود. یعنی فقط یک سند وجود دارد که در ادبیات اقوام اروپایی غیر از جنوب که دست مسلمانان بود و مردم مسلمان شده بودند فقط یک سند وجود دارد که اسم پیامبر اکرم در اقوام اروپایی غیر از اسپانیا و ایتالیا برده شده، فقط یک بار اسم او را شنیدند بعد از چند قرن؟ قرن 12 میلادی یعنی چند قرن بعد از ظهور اسلام؟ 6 قرن! یعنی 600 سال اجازه ندادند اسم پیامبر آن‌جا برده شود. این‌طور بایکوت و خفقان بود و بعد هم که آمدند پیامبر با تعریف این‌ها معرفی شد! پیامبر واقعی معرفی نشد. اخلاق پیامبر، تعالیم پیامبر، عدالت پیامبر، تعلیم و تربیت او، لطف و عشق و محبت او، صلابت او، عقلانیت این مذهب، هیچی معرفی نشد، محمد به روایت دشمنانش. یک افسانه‌هایی و داستان‌های من‌درآوردی که بخشی از آن را این مؤلفین بیزانسی نوشته بودند چون آن‌ها در شرق با مرزهای اسلامی و مسلمانان درگیر بودند و تا پای دیوار قیصر و امپراطوری بیزانس آمده بودند و امپراطوری روم متلاشی شده بود و اصلاً پای مرزها و پای دیوار شهر قسطنطنیه که کنستانتین بود برای امپراطور روم شرقی بود. روم غربی که متلاشی شده بود به دست اقوام بربر و ژرمن‌ها نابود شده بود. روم شرقی تمدن رومی بود که آن هم به دست مسلمان‌ها تجزیه شده بود و یک بخشی که در ترکیه و یونان فعلی بودند آن‌ها حضور و قدرت داشتند و در شرق اروپا، آن هم کاملاً تحت فشار تمدن اسلامی بودند هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی و هم نظامی. بر اساس چیزهایی که در نیمه قرن اول 12 میلادی نوشته بودند مردم می‌پرسیدند که اسلام و مسلمان‌ها چه کسانی هستند که از همه نظر دائم دارند جلو می‌آیند و کسانی هم که از آن‌جا خبر می‌آورند می‌گویند این‌ها به لحاظ مادی، اجتماعی، اخلاقی پیشرفته‌اند و همه‌شان هم دین دارند. چرا می‌گویید این‌ها کافرند؟ چون کلیسا تبلیغ می‌کرد که مسلمان‌ها سگ‌های جهنمی‌اند، بت‌پرست هستند، دشمن خدایند، دجال‌اند و همان که در روایات ما گفتند این‌ها نابود کننده تمدن هستند، این‌ها صنعت و هنر اگر چیزی هم مانده همه را از بین می‌برند. یک چنین تصویری همان زمان صلیبی‌ها از مسلمانان ساختند کسانی که این‌قدر خودشان عقب مانده بودند. یعنی هر چیزی را می‌دیدند در آداب و رسوم مردم به طور فطری یا قومی بدشان می‌آید همه آن‌ها را به پیامبر و اسلام نسبت می‌دادند! یعنی از قرن 12 و 13 میلادی که کم‌کم آشنا شدند بعد از 500- 600 سال، در اقوام اروپایی شما که همان‌ها هم به قاره آمریکا رفتند و سرخپوستان آمریکایی را نابود کردند و قاره آفریقا و ایالات متحده را بوجود آوردند این‌ها تا چند قرن که اصلاً نشنیدند و بعد هم هرچه شنیدند به تعریف دشمنان اسلام و پیامبر بود. الآن هم که شما می‌بینید تصویری که از اسلام و پیامبر است در این کاریکاتورها، در فیلم فتنه، بعد فیلمی که این اواخر ساختند، هیچی جز فحش و اهانت نیست و همین برچسب‌ها و تهمت‌هایی که از اول زدند. خشونت را تصویر کردند حالا خودشان مرکز فساد هستند و گفتند پیامبر اسلام چندتا زن داشته! گفتم ببینید دوتا حالت است یکی این که زن بگیرید و تعادل و اخلاق باشد و یکی زن نگیری و بگویی ازدواج حرام است و پاپ از این کشور به آن کشور راه بیفتد و پرونده‌های همجنس‌بازی را بخواهد جمع و جور کند. این دوتا مکتب است ما آن مکتب اولی را قبول داریم نه این دومی را. دوتا روش است. یکی ازدواج، یکی نفی ازدواج. به جای آن فساد. یا نه ازدواج نه فساد، که خب یعنی بیماری روحی و اعصاب. یا راه سوم آن این است که بروید خودتان را اخته کنید و صورت مسئله را پاک کنید! طرف گفت برای این که با چشم‌مان گناه نکنیم چشم‌مان را کور کنیم! گفت خب گناه با گوش، گفت خب آن را هم کر می‌کنیم. گفت با زبان فحشی، غیبتی، گفت خب آن را هم می‌بُریم! این اصلاح اسلامی نیست. روح توست که اصلاح نشده است. این‌قدر روح تو قوی نیست که تا زبانت را نبُرند نمی‌توانی خودت را اصلاح کنی باید گوش و چشم و زبان و خلاصه همه جایت را باید قطع کنند لت و پارت بکنند، انسانی که باید تیکه پاره‌اش بکنند تا بشود او را تربیت کرد! خب این منطق شماست. منطق اسلام این نیست می‌گوید شما متن زندگی، وسط تمدن‌سازی، وسط سیاست و اقتصاد و خانواده،‌همه جا، آزمایشگاه و کتابخانه حضور داشته باش ولی آدم باش. این دوتا سبک و دوتا تفکر است. در آن تفکر، تمدن دینی درنمی‌آید ولی در این تفکر، درمی‌آید. سکولاریزم محصول آن تفکر است نه محصول این تفکر. ربطی به این تفکر ندارد. بعد گفتند این مسلمان‌ها چرا این‌قدر سریع دارند جلو می‌آیند؟ بعد می‌گفتند این‌ها سحر و جادو دارند با سحر و جادو دارند جلو می‌آیند! پروفسورهای آن موقع اروپا این حرف‌ها را زدند و علیه اسلام و مسلمان‌ها رسماً کتاب نوشتند. همین فحش‌هایی که در کاریکاتورها و فیلم‌ها می‌دهند ریشه همین‌ها به آن موقع برمی‌گردد همان موقع هم همین‌ها را می‌گفتند یک مستشرق انگلیسی به نام "دنیس‌راس" این تعبیر را از او نقل می‌کنم. می‌گوید تا 6- 7 قرن تنها چیزی که اکثر اروپایی از اسلام می‌دانستند اسلام به روایت صلیبی‌های متعصب بوده، هیچ چیز دیگر نمی‌دانستیم. این‌ها می‌گفتند اسلام این است مسلمان‌ها اینند! پیامبر این است همه سراسر تهمت، اغراق، و اصلاً کلماتی که برای پیامبر اکرم(ص) به کار بردند تحریف اسم پیامبر بود یعنی یک تصویر غلط راجع به اسلام، معنی‌اش این است که خدای جعلی. خدای دروغین یعنی شیطان. از آن طرف اتفاقی که می‌افتد با سند بعدی که خدمت شما عرض می‌کنم که چطور فرهنگ و تمدن مسلمین به غرب از طریق اسپانیا و ایتالیا اول، و بعد مرحله دوم از طریق عثمانی، وارد اروپا می‌شود کم‌کم می‌بینند نمی‌شود همه چیز را با چهارتا کلمه محدود کرد و اسلام دارد خودش را معرفی می‌کند و این‌ها می‌گویند ضد پیشرفت است ولی این‌ها از ما پیشرفته‌ترند. این‌ها می‌گویند این‌ها ضد اخلاق هستند می‌بینی در تعالیم‌شان اخلاق است. هرچه می‌گویند ما چیز دیگر می‌بینیم. بالاخره مردم می‌بینند در جنگ‌های صلیبی، در رفت و آمدها و مسافرت‌ها می‌بینند این اسلام و پیامبر چیزهایی که این‌ها می‌گویند نیستند. لذا فضا یک کمی باز می‌شود تا می‌رسد به دورانی که همه در اروپا می‌فهمند که علم و تمدن و پیشرفت پیش مسلمان‌هاست و هرکس می‌خواهد روشنفکر و متجدد و امروزی بشود باید برود اسپانیا آندلس یا برود ایتالیا سیسیل یا برود شمال آفریقا، قاهره، مغرب، تونس، مصر، الجزایر یا بیاید بغداد یا بیاید ایران، ری، همه این را فهمیدند. کم‌کم دارند می‌فهمند. حالا همه که می‌گویم یعنی نخبگان‌شان.

غرب 3- 4 قرن بطور مستقیم تحت تأثیر تمدن اسلامی و آندلس فقط همه چیز را کپی‌برداری کرده است دانشگاه، بیمارستان، کتابخانه، معماری، مهندسی، فضاشناسی، نجوم، زمین‌شناسی همه را کپی برداری می‌کند. بعد ناسپاسی کرد. در ابتدای قرن 8 میلادی که مسلمان‌ها وارد جنوب اسپانیا شدند و تا اول قرن 17 میلادی آن‌جا این تمدن باقی بود و بزرگترین و درخشان‌ترین بخش تاریخ اروپا همین تمدن بود یعنی اروپا به اروپای جنوبی تقسیم می‌شد که اروپای پیشرفته و اسلامی بود و اروپای شمالی که اروپای فقیر، بیمار، بدبخت، گرسنه، عقب‌مانده که اروپای غیر اسلامی و مسیحی بود. بعد از این که در قرن 11 میلادی تمدنی که آن‌جا برای مسلمان‌ها بود فروپاشی می‌شود و تا یک مدتی ملوک‌الطوایفی است، تیکه تیکه، چندتا تمدن اسلامی است که متأسفانه خودشان به جان هم می‌افتند و متأسفانه بعضی‌هایشان به خاطر قدرت‌شان با صلیبی‌ها علیه مسلمان‌ها متحد می‌شوند، مثل بعضی از همین کشورهای عربی که می‌روند با آمریکا و ناتو علیه مسلمان‌ها متحد می‌شوند! عین همین اتفاق آن موقع افتاد که این باعث شد تمدن آندلس فروپاشید و با جنگ مسلمان با مسلمان‌ها، یک عده از مسلمان‌ها با دشمن ائتلاف کردند. بعد از آن که آن تمدن از هم پاشید ببینید چه می‌گویند، این‌هایی را که می‌گویم باز در اسناد تمدن‌شناسان غربی هست، می‌گوید اولین تمدنی که بشریت را با کتاب و کتابخانه آشنا کرده مسلمان‌ها بودند. تا قبل از تمدن اسلامی، کتاب و کتابخانه به این شکل اصلاً نبود. می‌دانید اولین کارخانه‌های کاغذسازی، چون یک کاغذ خیلی قدیمی در چین تولید می‌شد و یکی در مصر، که این‌ها به درد تولید انبوه نمی‌خورد، گران بود و دست همه نبود. مسلمان‌ها کارخانه‌های کاغذسازی می‌ساختند اول در سمرقند و بخارا، و بعد در سراسر جهان اسلام، تولید انبوه کاغذ و برای اولین بار کتابخانه‌هایی با حجم یک میلیون، دو میلیون، جلد کتاب. زمانی که صنعت چاپ نیست ضمن این که به شما بگویم یکی از چیزهایی که تاریخ تمدن متأسفانه درست منتقل نمی‌شود – ریشه صنعت چاپ به چین برمی‌گردد در حد بسیار ابتدایی آن. اولین کارگاه چاپ که زده شده در جهان اسلام است. این اختراع چاپ و گوتنبرگ باز از همان حرف‌هایی است که می‌زنند! اولین کارگاه‌های چاپ و اولین کارخانه‌های تولید کاغذ در جهان اسلام است. اولین کتاب که از نسخه‌نویسی دستی خارج می‌شود منتهی آن‌جا حرف‌ها را یکی یکی می‌کوبیدند به شکل ابتدایی چاپ بوده، در جهان اسلام است. شما می‌بینید که می‌گویند فلانی کتابخانه شخصی‌اش 500 هزار جلد کتاب بوده، صاحب بن عبّاد، کتابخانه شخصی‌اش 500 هزار جلد کتاب دارد؟ یعنی چی؟ امروز چنین کتابخانه شخصی‌ای وجود ندارد من فکر نکنم وجود داشته باشد. جهان و اروپا می‌گوید ما از طریق مسلمانان اسپانیا با کتاب، نسخه‌نویسی غیر دستی از طریق دستگاه و کتابخانه با آن آشنا شدیم. می‌گوید مسلمانان تیم‌های کارشناس دانشمند داشتند که این‌ها فقط از حکومت‌ها حقوق می‌گرفتند که بروند سراسر دنیا را بگردند چندتا کار باید می‌کردند. یک) نقشه‌های جغرافیایی بکشند، مساحت، محیط‌ها، فاصله‌ها، که می‌دانید اولین نقشه‌های جغرافیایی زمین‌شناسی و اقیانوس‌شناسی در تمدن اسلامی تهیه شده است. اولین کشتی‌های اقیانوس‌پیما که از سواحل فاصله گرفتند و با کمک قطب‌نما مسیرهای دریایی و اقیانوس‌ها را مشخص کردند و از سواحل غرب اسپانیا و آفریقا به قاره‌ای رفتند که امروز به آن آمریکا می‌گویید، قرن‌ها قبل از کریستف‌کلمب، اولین نیروهای یگان‌های دریایی که توانستند برای تجارت و نظامی‌گری قاره آفریقا را کلا دور زدند و به سواحل شرق آفریقا وهند و ایران و شرق آسیا، این‌ها کشتی‌ها و یگان‌های مسلمان‌ها بود. کریستف‌کلمب با کمک دریانوردان مسلمان به سواحل آمریکا رفته است اسم دریانورد آن هم در تاریخ ثبت است ولی این‌ها مدام می‌گویند کشف آمریکا بوده! می‌گویند که این‌ها تیم‌هایی داشتند که باید سراسر جهان را می‌رفتند در هر تیمی متخصصینی از رشته‌های مختلف بودند این کاربردی که می‌گوییم این‌طوری بود. اسم بعضی از این افراد الآن هست. یک عده باید جانورشناس و گیاه‌شناس بودند. اولین کتاب‌هایی که می‌گوید فلان منطقه رفتیم این انواع گیاهان است این جانوران هستند و... اولین کالبدشکافی از حیوان و حتی کالبدشکافی از انسان، منتهی جنازه‌های کفار را از خانواده‌هایشان می‌خریدند و کالبدشکافی می‌کردند در تمدن اسلامی صورت گرفته است. می‌گوید همراه این تیم، گروه‌هایی بودند جانورشناس و گیاه‌شناس و زمین‌شناس. آن‌ها باید کار خودشان را می‌کردند گزارش تهیه می‌کردند. افرادی بودند نقاط ضعف و قوت نظامی آن منطقه را باید بررسی می‌کردند. کسانی اقتصادی بودند که باید می‌دیدند فرصت‌ها و موقعیت‌های تجاری آن جا چطور است؟ و در کنار این‌ها – که موضوع بحث ما این است – در هر تیمی که برای مسافرت و جهانگردی می‌رفتند کسانی بودند که باید فقط می‌گشتند در هر رشته‌ای در دنیا کتاب جدید پیدا می‌کردند و این‌ها مأمور بودند که آن کتاب‌ها را بیاورند اگر نمی‌توانند همان‌جا کسانی را استخدام کنند استنساخ کنند و نسخه آن را بیاورند یا کل کتاب را بیاورند. کار دیگری که در تاریخ ثبت شده است – که متأسفانه نمی‌دانم چرا این‌ها را نمی‌گویند – اگر دانشمندی در یک جایی پیدا می‌کردند که در یک موضوعی تجربه دارد، مثلاً در پزشکی، نجومی، با او ارتباط برقرار می‌کردند. اولاً از او دعوت می‌کردند به کشورهای اسلامی بیاید. این فرار مغزها و جذب مغزها بود، و اگر نمی‌آمد باید با او رابطه‌ای برقرار می‌کردند که این رابطه ادامه داشته باشد ولو از طریق مکاتبه، ولو با فاصله یک سال، حرف‌های او را می‌گرفتند می‌بردند یک اطلاعاتی هم به او می‌دادند. من فقط یک نمونه آن را برای این که بدانید چه زمانی این کارها شده است، 600- 700 سال پیش، می‌گوید "عبدالخوشنا" و "بقیَ‌بن‌مخلَد"، از کسانی بودند از جمله مسئولین این تیم‌ها بودند از دانش‌پژوهان مسلمان اهل قرطبه که امروز به آن کُردوبا در اسپانیا می‌گویند از عراق و سوریه و مصر مأموریت داشتند که هرچه کتاب در شرق بود می‌اوردند آن‌ها از شرق، از هند و چین اگر چیزی بود آن‌جا می‌آوردند و این‌ها باز می‌رفتند از ایران و شام و مصر و آن کتاب‌ها را از عراق و سوریه برمی‌داشتند می‌بردند اسپانیا بعد می‌گوید در بخش غربی تمدن اسلامی که بخش شرقی آن ایران است که خود این یک تمدن عظیمی است، بزرگترین ریاضیدانان، فیلسوفان و فیزیکدانان مربوط به بخش شرق جهان اسلام هستند که اغلب آن‌ها هم ایرانی هستند. تازه آن شرق جهان اسلام است و این غرب جهان اسلام است که می‌گوید ما کاری کردیم که قرطبه یا کُردوبا مرکز کتاب غرب و پایتخت کتاب اسپانیا شد. "ابن‌رشد" که اهل قرطبه است فیلسوف و پزشک و مورخ و نظریه‌پرداز خیلی برجسته‌ای است و در غرب خیلی روی ایشان حساب می‌کنند. و فلسفه اسلامی از طریق "ابن‌رشد" و "ابن سینا" و "فارابی"، آثار این‌ها فلسفه را به اروپا برد تا آن موقع فلسفه‌ و بحث عقلی‌ای در اروپا نبود. ابن رشد می‌گوید کاری شده است که در هر نقطه‌ای از جهان که با آن ارتباط داریم و در دسترس است، - حالا رسانه و ارتباطات و هواپیما که نبود – امروز کاری شده که هر جای جهان، هر دانشمندی چشم از جهان فرو بندند کتاب‌هایش را به قرطبه می‌فرستد و هر موسیقدانی که از دنیا می‌رود ادوات موسیقی‌اش را به این‌جا می‌فرستد که به عنوان موزه و کتابخانه نگه داریم. مأمورانی را برای خرید و یافتن نسخه‌های کتاب به سراسر جهان اسلام و از آن‌جا به بیرون می‌فرستادند. تیم‌هایی از اسپانیا به عراق و شام و مصر آمدند. "ابن ربّان مصری"، "یعقوب کِندی" که از پدران فلسفه‌ی عربی و مسلمان‌هاست و این‌ها در ریاضیات و رشته‌های دیگر هم بحث کردند می‌گوید کتاب‌ها را می‌آوردند و به غیر از کتابخانه‌های شخصی، به گفته مَقْدسی سالی 80 هزار جلد کتاب فقط در قرطبه استنساخ می‌شد. این‌ها غیر از تولید کتاب است! می‌گوید سالی 80 هزار جلد کتاب فقط در قرطبه که امروز در آن کُردوبا می‌گویند بخش غربی از تمدن اسلام است، استنساخ می‌شود که نمونه آن را داشته باشیم. در پایان قرن 10 میلادی بی‌شک بازارهای کتاب و کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌های فقط یک شهر اسلامی با کل کتابخانه‌های جهان قابل مقایسه بود. این را کسانی می‌گوید که می‌گویند ما از چین خبر داریم، از هند خبر داریم، از شرق آسیا خبر داریم، از اروپا خبر داریم از همه جای آفریقا خبر داریم می‌گوید کتابخانه‌هایی که ما الآن در یک شهرمان داریم به اندازه کل کتابخانه‌های جهان است چه رسد به بقیه شهرهای اسلامی. بعد صلیبی‌ها می‌آیند همین تمدن از بین رفته، بعد از 500- 600 سال شکست خوردند، می‌دانید یک منشأ مهم آن هم نشر فساد بود که گفتند پاپ باغ انگور وقف کرد که شراب مجانی به بچه مسلمان‌ها بدهند. گفت اینها یک کمی که اهل عرق‌خوری بشوند ... دختران زیبا را در اروپا می‌گشتند پیدا می‌کردند می‌گفتند ما به تو حقوق می‌دهیم شما فقط بروید با پسرهای مسلمان رفیق شوید و دوست دختر و دوست پسر شوید! می‌دانید صد سال این‌طوری بوده، و بعد فساد اخلاقی و فکری بین مسلمان‌ها گسترش پیدا می‌کند از آن طرف جنگ‌های داخلی که خود مسلمان‌ها به جان هم می‌افتد و بعد هم صلیبی‌ها می‌آیند – که حالا من به این‌ها کاری ندارم – صلیبی‌ها وقتی می‌آیند، خب جوان از توی کتابخانه و آزمایشگاه میدان جهاد ول کرد سراغ عرق‌خوری و خانم‌بازی رفت! گفت این حالش بیشتر است تا بنشینم پای کتاب و مطالعه! تمدن‌سازی سرپایینی رفت و بعد هم به جان هم افتادند تا از بین رفتند. حالا بعد از این که از بین رفتند ببینید این‌ها چه کردند؟ می‌گوید همین شهری که یک چنین وضعی بود، همین شهر وقتی که به دست صلیبی‌ها افتاد می‌گوید تمام کتابخانه‌های شهر را صلیبی‌ها به آتش کشیدند. چند میلیون جلد کتاب را سوزاندند. تمام مسجدها را با خاک یکسان کردند. آثار معماری بزرگی که در تاریخ ساخته شده بود که الآن اگر کسی اسپانیا برود هنوز هست، آنجا پارلمان ادیان، یک سمیناری بود هنوز این‌ها وقتی می‌خواهند توریست به اسپانیا ببرند می‌روند معماری‌های زمان اسلامی را نشان می‌دهند تازه همه را سوزاندند و نابود کردند، این‌ها چیزهایی است که مانده است. کتابخانه‌ها را به آتش کشیدند. بعد می‌گویند کارخانه‌های نساجی و پارچه‌بافی در شهرهای اسلامی در جنوب اروپا بود که می‌گوید بعضی از این کارخانه‌ها 11 هزار کارگر داشته است. 11 هزار کارگر یعنی چه؟ یعنی انقلاب صنعتی. کارخانه نساجی با 11 هزار کارگر یعنی چه؟ مثل آخرین کمپانی‌های صنعتی امروز است. می‌گوید این کارخانه‌های پارچه‌بافی را حتی شعورشان نرسید برای خودشان حفظ کنند! اغلب این‌ها را زدند نابود کردند. بعدها بود که فهمیدند اشتباه کردند آمدند گشتند و دوباره دنبال بعضی از این‌ها گشتند و بعضی از این کارخانه‌ها را احیاء کردند و می‌گوید اولین کارخانه‌های نساجی از این‌جا به انگلیس رفت که می‌دانید انقلاب صنعتی را می‌گویند انگلیس انجام داده که شروع آن کارخانه‌های نساجی بود بعد ماشین بخار، 300 هزار مسلمان اروپایی را کشتند گفتند یا مسیحی می‌شوید یا اعدام! میلیون‌ها نفر را تاروندند یا بیرون کردند. بعد می‌گوید آخرین اثر بجا مانده از اسپانیای مسلمان، تصویری است که "بیسانتاکارداچو" در قرن 17 میلادی کشیده است. در این تابلو دیده می‌شود که کودکان، زنان و مردان مسلمان اروپایی به زنجیر کشیده شده‌اند. سربازان مسلّح صلیبی آن‌ها را وحشیانه به سوی کشتی‌های بادبانی برای انتقال به آفریقا می‌رانند – می‌خواهند بیرون‌شان کنند – کشیش صلیبی "خیمِنس دِسینسروس" بین صلیبی‌های اروپا راه می‌افتاد کتابخانه‌های، اعلام کردند ورود هر نوع کتاب عربی به اسپانیا ممنوع است. در خانه‌های هرکس کتاب عربی دیده بشود بازداشت و اعدام است یا تبعید است. نوشتن به زبان عربی ممنوع، چون زبان علم بود و در زبان عربی در اسپانیا می‌نوشتند. مورخ اروپایی می‌گوید این کشیش، فقط همین یک کشیش 8 قرن فرهنگ اسلامی را در یک روز نابود کرد! چون چماقدارهایش را برمی‌داشت از این کتابخانه به آن کتابخانه، از این دانشگاه به آن دانشگاه، از این بیمارستان به آن بیمارستان، هر چیزی می‌دیدند می‌سوزاندند و نابود می‌کردند. می‌گوید 8 قرن فرهنگ را این آدم در یک روز نابود کرد صلیب هم دستش گرفته بود! حکومت مسیحی کاتولیک پیروز شد. تمدن اسلامی آندلیس که درخشان‌ترین تمدن در غرب بود نابود شد. از آن فقط قصرهای خالی و مسجدهای سوخته و کتاب‌های عربی خاکسترشده ماند که بخش بسیار اندکی از آن‌ها باقی است. 90- 95 درصد آن‌ها از بین رفت. امروز فقط برخی از نسخه‌های نجات یافته از آتش‌سوزی‌ها را در کتابخانه‌های قاهره، دمشق، فاس و در موزه لندن می‌توان دید. بخش بسیار اندکی از آن نیز دوباره به مادرید برگردانده شد. چون بعد از 50- 50 سال گفتند چه را دوباره از لج مسلمان‌ها سوزاندید و از بین بردید؟ خب این‌ها به درد خودمان می‌خورد. می‌دانید بعد از این بود که اسپانیا، استعمار غرب از اسپانیا و پرتغال شروع شد. بعد هلند و انگلیس و فرانسه آمدند. چون اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها همین آندلس بود با کشتی‌ها و ابزار و تسلیحات مسلمان‌ها رفتند همه جا را اشغار کردند. بعد از سطح قرناطه یا گرانادا اسپانیا با استفاده از همین بقای تمدن اسلامی در زمان فلیپ دوم پادشاه هاسبورگ، و جانشینان او قدرت اول اروپا شدند. باز هم بعد از این که نابود کردند ثروتمندترین کشور اروپا اسپانیا شد. بعد بود که شمال اروپا، انگلیسی‌ها، آلمان‌ها، فرانسوی‌ها و دیگران گفتند این‌جا چه خبر است؟ این همه پول، امکانات، کارخانه هست، تازه این‌ها نابود شده‌اش بود، آمدند آشنا شدند ترجمه‌ها شروع شد و پیشرفت غرب شروع شد. می‌گوید تا قرن 18 هیچ تلاشی در اروپا نشد که حتی باقیمانده کتاب‌های اسلامی در علوم مختلف فهرست شود و تا قرن 19 میلادی در دانشگاه‌های اسپانیا کرسی مطالعات اسلامی عربی ایجاد نشد. این‌قدر کینه. تازه آخر قرن 19 ایجاد شد. و بعد از فروپاشی استعمار اسپانیا که آمریکایی‌ها و غربی‌ها آمدند تازه ارتباطاتی به پیوندهای نخست اسلام و اعراب با اسپانیا بوجود آمد و اتفاقات دیگری که افتاد.

"ویل دورانت" در آغاز قرن 20، 1935 آن موقع‌ها یعنی حدود 70- 80 سال پیش، می‌گوید من پیش‌بینی می‌کنم که به زودی تا چند دهه آینده – پیش‌بینی دقیقی هم هست – اروپا و غرب دوباره رو به زوال می‌رود و آسیا و بطور خاص جهان اسلام سر برمی‌آورد. می‌گوید من پتانسیل این را می‌بینم. می‌گوید این زمانی که من دارم حرف می‌زنم جهان اسلام در بدبختی است حکومت‌هایشان از بین رفته، تمدن‌شان ازهم پاشیده، غربی‌ها بر آن‌ها مسلط شدند ولی من ظرفیت و پتانسیلی در جهان اسلام و در آسیا می‌بینم که پیش بینی قطعی می‌کنم که ورق دارد برمی‌گردد. صد سال دیگر که ما نیستیم پیش‌بینی می‌کنم که مرکز قدرت و ثروت و سیاست دنیا از غرب به شرق می‌رود هم مسلمان‌ها و هم بطور خاص از آسیا نام می‌برد که امثال چین باشد. جمله ایشان را بخوانم می‌گوید: «در حالت کنونی که بزرگی اروپا به رخ همه کشیده شده ولی در عین حال آغاز زوال آن، آغاز پایان آن به چشم می‌خورد آسیا و جهان اسلام مشغول تجدید حیات است به خوبی پیش‌بینی می‌توان کرد که بزرگترین مسئله قرن بیستم و پس از قرن بیستم تصادم غرب و شرق خواهد بود اما آینده متعلق به آسیا و جهان اسلام است. ما باید همه هوش و حواسمان را به آن طرف جهان جلب کنیم. مسلمانان با بقیه ملت‌ها که ما بر آن‌ها مسلط شدیم مساوی نیستند این‌ها فرق دارند. انرژی عظیم ذهنی و یک دینامیزم عملی در این فرهنگ اسلامی نهفته است که هیچ وقت نمی‌شود از این‌ها خاطرجمع بود. الآن ما بر این‌ها مسلط شدیم ولی این تسلط باقی نخواهد ماند. دفاع غربی چگونه ممکن است شرق را بفهمد؟ 8 سال من در شرق و در جهان اسلام مطالعه و مسافرت کردم. و این 8 سال مطالعه به من فهماند که اگر غرب تمام عمر خود را به مطالعه در مسائل و فرهنگ مشرق زمین و جهان اسلام وقف کند باز هم نمی‌تواند این روح اسرارآمیز را چنانچه که هست درک کند.

والسلام علیکم



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha